که فقط چندمدت مزه ی سختی را چشیدند

ساخت وبلاگ
که فقط چندمدت مزه ی سختی را چشیدند

ننه حجی،یکی از دایی هایمان را بخاطر آنکه زنش رابا اعتیادش اذیت میکرد ازخانه انداخت بیرون.که تاروزمرگ ننه حجی هروقت میامد دهات خانه مابود و هست روز سوم ننه حجی به گدخدا گفت شر این کنده شد حالاباید منتظرمرگ آن یکی باشیم تا زمین ها را بهمان بدهند...بابا حجی که تنهاشد برگشت خانه یک چند وقت هم انجابود ولی بابا حجی انداختش بیرون..بابا حجی میدانست این ها دندان تیز کرده اند برای زمین ها برای همین هم بهشان محل نمیگذاشت و حتی برای ندیدنشان بیشتر وقتش پیش خواهرمریضش شهربانو بود...اما وقتی مرد همه شان جمع شدند ..سر اینکه چه کسی کجا زمین بگیرد چقدر بگیردبه جان هم افتادند ..کدخدا که ازهمه بی اعتناترشده بود دستش بادایی داخل یک کاسه بود..یعنی باباحجی اینقدربهشان داد و خوردندآخرش هم هیچ....آنوقت ما که حتی ذره ای برایش اهمیت نداشتیم دلمان برایش کباب بود..تازه دروغکی هم گریه نمیکردیم..منکه به هرصورت او زنش را هیچوقت نمیبخشم ننه بابای کدخداراهم...بابای کدخدا که کل سوریا مال خودش بود چندصدجریب زمین و زمین هایکه بنام زنش بود آن سماور طلا ..بیشترشان رافروخت پولش که تمام شد به کدخدا گفت حالا برو خرج مارادربیاور..

+ تاريخ جمعه بیست و نهم دی ۱۳۹۶ساعت 13:45 نويسنده گناهکار بی گناه |
‏.....
ما را در سایت ‏.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : taghdirenavazande بازدید : 153 تاريخ : شنبه 30 دی 1396 ساعت: 1:13