بین "رفتن" و "ماندن" گفتی یکی را انتخاب کن نگاهی به بیرون انداختم ازپنجره... درگوشه ای از شهر،کولیان درحال اسباب جمع کردن و بار خودبستن!! درگوشه ای دیگر، سربازان فاتحانه، بی آنکه جایی رافتح کرده باشند، درحال پای کوبیدن و رژه رفتن!! نگاهم به آسمان افتاد فهمیدم وقت هجرت کبوترهاست!! و شهر، تیره از آواز شادی کلاغ هاست!! و در آخر.. رفتم "من "و ماندی "تو"!!
.....برچسب : نویسنده : taghdirenavazande بازدید : 136